روی خط استوا

روی خط استوا
طبقه بندی موضوعی



 

اغلب رمان های اوتس را داستان هایی از زندگی طبقه متوسط آمریکایی با نثری زنانه و حفظ سبک مستقل خودش می دانند:

"سوژه داستان های اوتس ؛ فقر ، آزار جنسی ، تضاد طبقاتی ، عشق به قدرت ، زنان ، و گاه نیز مفاهیم فرا واقعی هستند. خشونت نیز در بیشتر داستان هایش به چشم می خورد. ...اوتس 73ساله نه تنها در زمره پرکارترین نویسندگان بلکه در زمره ماجراجوترین نویسندگان نیز هست؛ از این جهت که او تمایل دارد وارد ذهن شخصیت های داستانی از تمام گروه های سنی و طبقات اجتماعی بشود و صمیمانه ترین افکار را در زمینه رابطه زنان و مردان و خشونت و استیصال بیان کند. اوتس طی مصاحبه ای این گونه توضیح می دهد: سرمنشا شکل گیری و تکامل یک رمان معمولا «شخصیت»  است. شخصیت ها داستان را خلق می کنند."*1داستان "دختر خاله ها" نوشته جویس کرول اوتس داستانی به شیوه نامه نگارانه است.این شیوه در نگارش داستان نیازمند ملاحظات خاصی در باورپذیری نوشته با ایجاد فاکتور ها و موقعیت سازی ها و تشریح جزئیات برای خواننده است:"رمان نامه نگارانه یک نوع روایت اول شخص است،اما ویژگی هایی هم دارد که در سبک و سیاق آشناتر زندگی نامه از آن ها خبری نیست.در زندگی نامه راوی قبل از آن که شرح داستان را شروع کند داستان را می داند،اما در نامه نگاری ما با فرآیندی تکوینی رو به رو هستیم.به گفته سیموئل ریچارد سن ،"سبک کسانی که در بحبوبه دغدغه های زمان حال می نویسند و ذهن شان دچار عذاب های شک و تردید است باید...به مراتب جاندارتر و تاثیر گذار تر باشد...تا سبک روایی خشک و بی جان کسی که مشکلات و خطر ها را صرفا نقل می کند..."البته با استفاده از فرم یادداشت روزانه نیز می توان همین نمود یا تاثیر را ایجاد کرد،اما رمان نامه نگارانه دو مزیت اضافه دارد.مزیت اول این است که می توانید از بیش از یک نامه نگار استفاده کنید و یک رویداد واحد را از دیدگاه های دیگر نیز نشان بدهید،با برداشت های کاملا متفاوت...مزیت دوم این است که حتی اگر به یک نامه نگار اکتفا کنید ،باز هم نامه خطاب به آدم مشخصی نوشته می شود که جواب او بر جریان نامه نگاری تاثیر خواهد گذاشت،و این چیزی است که از لحاظ بیانی بغرنج تر و جالب تر است و تلویحا روشن کننده نکات بیشتری خواهد بود*"2

"دخترخاله" ها تشریح روانکاوانه دو کاراکتر در دو وضعیت متفاوت از یکدیگر که نسبت فامیلی بهانه ای شده تا میانشان پیوندی برقرار شود.داستان شرح نامه نگاری "فریدا مورگنشترن" و "ربکا اشوارت " است که یکی استاد ممتاز مردم شناسی در دانشگاه شیکاگو و دیگریکه از متن نامه اش در می یابیم  که:
"من به هیچ‌وجه تحصیلات دانشگاهی شما را ندارم، و از این بابت خیلی شرمنده‌ام. نه تنها کالج نرفته‌ام، بلکه دبیرستان را هم تمام نکرده‌ام".

در پایان نامه های نخستین،فریدا با نوشتن سمتش در انتهای هر نامه،جایگاهش را در دانشگاه شیکاگو و فاصله اجتماعی اش را به ربکا و مخاطب گوشزد می کند و ربکا با استفاده از لحن صمیمی در نامه هایش،تواضع و اشتیاقش را نسبت به دیدار دخترخاله گم شده اش.با تداوم نامه نگاری میان این دو ،رفته رفته در می یابیم که فریدا بر خلاف جایگاه اجتماعی اش به دلیل گذشته تلخی که پشت سر گذاشته،دارای جراحت های روحی عمیقی است که اکنون با یافتن دخترخاله گمشده اش،به باز گویی شان می پردازد تا التیام یابد.از بین رفتن بیگانگی میان آن دو با کوتاهی معارفه های فریدا در  امضاینامه های آخرش و لحن صمیمی اش و تغییر تعابیرشان در خطاب کردن یکدیگر،به مخاطب نشان داده می شود.
در ضمن نامه ها،به وقایع سال های 1941 و نسل کشی یهودیان در جریان هولوکاست پرداخته می شود.هر دو شخصیت به نوعی قربانی خشونت هستند یکی قربانی جنگ و دیگری قربانی خشونتی خانگی:"خب، موضوع دیگری را هم به تو می‌گویم: در ماه مه 1949 پدرم، که گورکن بود، خاله آنای تو را کشت و می‌خواست مرا هم بکشد، ولی تیرش خطا رفت، تفنگ را برگرداند  طرف خودش و خودش  را کشت. من که آن موقع سیزده سالم بود، با او گلاویز شده بودم تا تفنگ را از دستش بگیرم و واضح‌ترین خاطره‌ام از آن دوران صورت او در آن لحظه‌های آخر است و آن‌چه از صورتش ، از جمجمه‌اش و از مغزش باقی مانده بود و گرمای خونش که روی من پاشیده بود. "تجربیات و دردهای مشترک می تواند انسان ها را از اقلیم های متفاوت به یکدیگر نزدیک کند.اگر چه به غیر از المان هایی که نویسنده از طریق کاراکتر ها به ما ارائه می دهد (و با شرح جزئیات خاطرات کودکی شان و عکس های به جا مانده و شرح وقایعی از سال های دور که می تواند ساخته و پرداخته ذهن ربکا بر اساس خواندن کتاب خاطرات فریدا باشد)هیچ گونه دلیل دیگری برای ادعای ربکا مبنی بر آن که دختر خاله فریدا است،وجود ندارد؛اما تنهایی مشترک آن ها ما را وا می دارد که بپذیریم آن ها واقعا دختر خاله هستند!بستر سازی های زیبا و یک دست نویسنده به باور پذیری داستانش کمک رسانده است.اما برای من این دلیل کافی نبود!احساسی به من می گفت که نویسنده بخشی از خودش را در این داستان روایت کرده،چرا که تنها تجربیات شخصی و لمس واقعه ای از نزدیک،می تواند در فضاسازی به این اندازه ملموس، به نویسنده اثر مدد برساند.رمان"دخترگورکن"داستان دیگری از همین نویسنده است که شرح ماجرای دختری به نام"ربکا شوارت" است.
"دختر آنا و جیکب شوارت، یهودی هایی که در جست وجوی امنیت و آزادی برای خود و فرزندان شان از آلمان تحت سلطه هیتلر به امریکا گریختند. ربکا در قایقی در اسکله نیویورک به دنیا می آید.به خاطر تولد نامنتظره اش فردی متفاوت در خانواده و به خاطر عجیب بودن خانواده اش فردی متفاوت در کشورش است.ناتوانی جیکب در سازگاری خود با جامعه یی که با بی اعتنایی با او برخورد می کرد و رنجش عمیقش از تنزل جایگاهش؛ از معلمی فرهیخته به کارگری تنگدست که گورهای مردمانی را که آنها را حقیر می پنداشت می کند، به تراژدی می انجامد."*3
شخصیت این داستان هم نامش ربکا است و شاید برایتان جالب باشد که بدانید او نیز یک پسر دارد!
این سطر ها نیز توجه من را به خودشان جلب کرد و به من اطمینان دادند که حدسم در خصوص جویس کرول اوتس و اقتباسش از واقعیت،صحیح بوده است:
"در حالی که اغلب آثار اوتس غیرمستقیم مدیون گذشته اش است، همچون چشم انداز آشنای شمال نیویورک، شامل طبیعت زیبا و غم انگیز و شهرک های صنعتی عظیم که مستقیماً از کودکی خودش گرفته شده اند، دخترگورکن نماد اولین حمله او به قلمرو بیوگرافی است. داستان ربکا به طور نزدیکی براساس زندگی مادربزرگ خودش است؛زندگی که تا وقتی زنده بود تلاش می کرد پنهانش کند. بنابراین وقتی اوتس را در سالن هتل شیکی در غرب لندن ملاقات کردم، اولین چیزی که از او پرسیدم این بود که نوشتن چنین کتاب بسیار شخصی چه حسی داشت.

«پس از مرگ والدینم، در سال 2000 و 2003، حس کردم فرصتی است به گذشته بیندیشم و تجسم کنم چه حسی دارد اگر خودم را جای مادربزرگم بگذارم.» روی کاناپه مخملی پروپیمان، اوتس پیکری باریک و نحیف اما صدایی گرم و گیرا دارد. «رمانی تخیلی است اما براساس زندگی مادربزرگم به عنوان دختر گورکن و زندگی او پس از فروپاشی خانواده اش شکل گرفته. مثل ربکا، تو کارخانه کار می کرده و در سنین پایین ازدواج کرده. شوهری بددهن و الکلی داشته که مادربزرگم را با پسربچه یی- پدر من- ترک می کند. فقط همین طرح کلی را از تاریخچه خانواده ام داشتم، اما فقط همین بود، هیچ کس درمورد گذشته ها چیزی به زبان نمی آورد. هرگز عکسی از پدربزرگم ندیدم، هرگز در مورد او چیزی نمی گفتند و البته در مورد والدین مادربزرگم هم هرگز چیزی نشنیدم. سرگذشت خانواده ام پر از وصله های سکوت است. مجبور شدم از تخیلم زیاد استفاده کنم.»"*4


دانستن این واقعیت نه تنها از ارزش ادبی این داستان نمی کاهد بلکه بر بار معنایی و زیبا شناختی آن می افزاید.در مجموع دختر خاله های اوتس سفری به تاریخ،کنکاشی در رنج های انسانی و برتری دادن به "عشق" به واسطه نوستالژی ترین راه ارتباطی یعنی نامه نگاری است و چه شیوه ای بهتر از نامه برای بیان آنچه که سخت به زبان می رسد.

" فریدای عزیز،

     چقدر نامه‌ات را دوست داشتم، باعث شد دست‌هایم بلرزد. مدت‌ها بود نخندیده بودم. یعنی به شیوه خاص خودمان نخندیده بودم.

     این شیوه، شیوه نفرت است. من عاشقش هستم. گو این‌ که آدم را از درون مثل خوره می‌خورد."


*1-به نقل از:ماهنامه ادبی هنری گلستانه – سال دهم – شماره 116 – دی 1390
*2-هنر داستان نویسی اثری از دیوید لاج
*3-گاردین، 10 سپتامبر2007
*4-همان/.
  • صبا ...


در داستان "زنی شوهرش را کشت و به ..." نوشته ابراهیم نبوی،نویسنده با دستمایه قرار دادن موضوع گزارش یک قتل با محوریت شخصیتی که چهره اش برای مخاطب تا انتهای داستان مجهول می ماند؛در موقعیتی کمیک،دست به روایت بی شیله پیله ای می زند.از همان ابتدای داستان مشخص است که نویسنده قصد دارد ما را بخنداند و از تکنیک"تقدم و تاخر عبارت ها و جمله  ها"که معمولا چاشنی کار طنز نویسان متبحر است،خبری نیست.دلیل قتل چیزی نیست جز دیر آمدن مردی به خانه.ابزار قصه گویی یک تلفن است و گفت و گو هایی که هر کدامشان برایمان روشن می کند که با چه شخصیت هایی مواجه هستیم.شخصیت هایی که با وجود تنوع،در یک نقطهیعنی ژورنالیست بودن با هم دیگر مشترکند و همه آن ها برای ثبت نکردن گزارش مرد تماس گیرنده ،بهانه شان این است که خبر "کشش ژورنالیستی" ندارد.این کشش از دیدگاه هر کدام از آن ها بسته به نوع تفکری که دارند،متفاوت تعبیر می شود؛به عنوانمثال:"خبرنگار صفحه حوادث معتقد است که شیوه قتل چندان برای مخاطب روزنامه اش،جالب نیست و اگر مقتول با چاقو کشته شده بود،جذابیت خبر بیشتر بود!"،یا خبرنگار روزنامه روشنفکر ها نه تنها عمل قتل مردی به دست زنش را مذموم نمی داند،بلکه آن را نتیجه ستم به زن در یک جامعه مرد سالار می داند!
در حقیقت آن چه در این داستان بر بار کمدی آن می افزاید،همین واکنش های کاریکاتور گونه شخصیت ها نسبت به واقعه رخ داده است.گویی هر چیزی برای آن ها اهمیت دارد،غیر از انسانی که جانش را از دست داده است.حتی تماس گیرنده نیز دغدغه اش شخصی است.نویسنده در ادامه پا را فراتر می گذارد و نگاه حاکم بر روزنامه های سیاسی را نیز به نقد می کشد و نشان می دهد که چگونه جبهه گیری و سیاسی بازی آنان بر واقعیت ها سایه می اندازد و در نهایت منجر می شود به آن که از زیر بار مسئولیت حقیقی شان که وفادار ماندن به وجدان انسانی است،شانه خالی کنند.
اما تلفن در داستان "زنی شوهرش را کشت و..." ابزاری برای ارتباط و خط اتصال موقعیت های روایت است.به نقل از دیوید لاج نویسنده کتاب هنر داستان نویسی:"در گفت و گوی معمولی،که طرفین رو در رو هستند،می توانند با حالت های چهره و حرکت های بدن انواع معنا ها و ریزه کاری ها را به الفاظ خود بار کنند،یا حتی بدون حرف زدن منظور خود را به یکدیگر بفهمانند (مثلا با شانه بالا انداختن،فشار دست،بالا انداختن ابرو و غیره)تا قبل از اختراع تلفن تصویری،این شیوه های ارتباط در اختیار تلفن کننده ها نبود.از همین رو،"نابینایی" در ارتباط تلفنی زمینه را برای فریبکاری فراهم می کند و خیلی راحت ممکن است سبب سردرگمی و سوء تفاهم و بیگانگی طرفین بشود.به همین علت،تلفن وسیله ای است که قوه روایی سرشاری دارد."اما آیا نبوی توانسته به خوبی از این ابزار(و موقعیت کمیکی که به تبع آن می شود در داستان ایجاد کرد)،استفاده بکند؟نگارنده معتقد است تاکید بیش از اندازه نویسنده بر پیام داستان او را از این مهم دور کرده.موضوع داستان اگر چه از وجهی باعث قوت درون مایه طنز آن گردیده اما از منظر دیگر از امکاناتی که تلفن می توانست در اختیارش قرار بدهد،به خوبی بهره نبرده است.به عنوان مثال در داستان "دهانم زیبا و چشمانم سبز" نوشته سلینجر،نویسنده توانسته به خوبی از این ابزار ارتباطی در متن داستانش بازی بگیرد.در آن داستان،"تلفن" نقش تعلیق،طنز و تلخی را توامان بازی می کند و هر لحظه مخاطب در انتظار شنیدن صدای زنگ آن است.ولی در اینجا به نظر می رسد نویسنده از پس انتخاب درست شیوه روایی داستان بر نیامده و از خلاقیت چشم پوشیده و ناگزیر متوسل به آسانترین راه ارتباطی یعنی تلفن،شده است.
در مجموع داستان "زنی شوهرش را کشت..." با همه نقاط قوت و ضعفش قادر است مخاطب را بخنداند،زیرا با بیان دغدغه ای روتین در قالب نقد نگاه ژورنالیست ها،رضایت مخاطبان را در قشری گسترده تر جلب می نماید.


  • صبا ...