چشم کرکس(با نام اصلی قلب رازگو)نوشته ادگار آلن پو روایت انسانی است که از دریچه چشم پیرمردی که آن را شبیه چشم کرکس میداند به جهانی آکنده از هراس پا میگذارد و همین عنصر نفرت برانگیز او را وامیدارد تا نقشه قتل پیرمرد را طراحی بکند؛چرا که تنها راه رهایی از این شکنجه مداوم را در کشتن صاحب چشمها میپندارد.او بالاخره در صدد اجرای نقشهاش بر میآید اما هنگام کشتن پیرمرد صدای قلبش را که شبیه صدای تیک تاک ساعت مچی است میشنود."این صدا همچون نواختن طبل برای سربازان جنگی مرا تهییج میکرد و احساس شجاعت و هراس را در من بر میانگیخت"در ادامه داستان همین صدا که عامل تقویت اراده او برای عمل قتل است به عامل هراس بدل میشود.گویی آن عنصر نامرئی از چشم پیرمرد به صدای قلبش منتقل شده باشد و در انتهای داستان صدا (که شبیه وجدان معذب است)او را وادار به اعتراف میکند در حالی که پیش از آن سعی در کتمان و پوشیده نگه داشتن واقعیت دارد.صدایی که سرچشمه آن از گوشهایش نیست.اعتراف میکند تا رهایی یابد اما چه کسی میداند هراس بعدی او از چیست و به چه نحو برای خاموشیاش نقشه خواهد کشید؟پاسخ این سوال در ابتدای روایت است جایی که داستان با اعتراف راوی شروع می شود اما ماجرا را به گونه ای روایت می کند که نه متهم به دیوانگی بشود و نه بی رحمی!
چهره هولناک و همیشه حاضر مرگ و احساس گناه را از ویژگیهای قهرمانان داستانهای ادگارآلن پو میدانند.نویسندهای که زندگی عجیب و پر فراز و نشیبی داشت و مرگش راز آلود بود...او قادر بود با کلمات ساده،سازه روایتش را بنا کند و با چیدمان درست منطق روایت ،پلی به دنیای هزار توی درونی آدمی بزند و یا آن گونه که فتح الله بی نیاز به درستی بیان میکند :"ویژگی بر جستهای که آثار پو را شاخص کرده تنها در گزینش سبک گوتیک و بهره جستن از واقع گرایی ،سمبولیسم و...و پدید آوردن فضاهای تیره و دلهره آور و اندیشه مرگ نیست.چرا که نویسندههای دیگری نیز بودهاند که با همین سبک و محتوا نوشتهاند.آن چه نقطه تمایز آثار او با سایر آثار است چند لایه بودن روایتها میباشد.در یک لایه صحنههای موحشی است در لایه دیگری هجو و طنزی بیمار گونه(چنانکه آثار پو را در زمره طنز سیاه میدانند)که در آن گویی نویسنده خوانندهاش را به بازی گرفته است،در لایه سوم که میتواند حتی روح و جانمایه داستان باشد،جنبههای روانشناسی و در لایه چهارم پوچی و هیچانگاری و چه بسا در لایه پنجم ارایه نوعی از زیبا شناسیهای متافیزیکی..."
چشم کرکس هم چون سایر قصههای کلاسیک خارقالعاده از زاویه دید راوی اول شخص مفرد روایت می شود.نویسندگان این گونه داستانی از شکلهای مستند گونهای مانند اعتراف،نامه،شهادت و گواهی برای باور پذیر کردن رویدادها بهره میگیرند."خارقالعاده" از انواع قصههای ماورالطبیعی است که به نقل تزوتان تودوروف نقاد ساختار گرای فرانسوی،در آن تببین عقلانی از پدیدههای ماورالطبیعی امکان پذیر است.|هنر داستان نویسی.دیوید لاج| پایان بخش این نوشتار گفتاری از ادگار آلن پو در باب داستان کوتاه است که به خوبی تمام آن چه را که در این مورد می توان گفت با کمترین کلمات بیان داشته:"در نوشتن داستان کوتاه باید هدف،تاثیر واحد باشد و تمام اهداف جانبی باید کنار بروند و تمام کلمات و عناصر داستان باید به این سمت هدایت شود"